جرعه ای درنگ از حرفهای ساده ام بنوش ...

گاهی میشود ساده گفت و ساده شنید ولی عمیق ...

جرعه ای درنگ از حرفهای ساده ام بنوش ...

گاهی میشود ساده گفت و ساده شنید ولی عمیق ...

۱ مطلب با موضوع «درنگ نامه :: تحلیل گلستان با رویکرد اجتماعی :: باب اول :: حکایت سوم» ثبت شده است


متن حکایت :

پادشاهى چند پسر داشت ، ولى یکى از آنها کوتاه قد و لاغر اندام و بدقیافه بود، و دیگران همه قدبلند و زیبا روى بودند. شاه به او با نظر نفرت و خوارکننده مى نگریست ، و با چنان نگاهش ، او را تحقیر مى کرد.
آن پسر از روى هوش و بصیرت فهمید که چرا پدرش با نظر تحقیرآمیز به او مى نگرد، به پدر رو کرد و گفت :
اى پدر! کوتاه خردمند بهتر از نادان قد بلند است ، چنان نیست که هرکس ‍ قامت بلندتر داشته باشد، ارزش او بیشتر است ، چنانکه گوسفند پاکیزه است ، ولى فیل مردار بو گرفته مى باشد:

آن شنیدى که لاغرى دانا /گفت بار به ابلهى فربه

اسب تازى وگر ضعیف بود/ همچنان از طویله خر به

شاه از سخن پسرش خندید و بزرگان دولت ، سخن او را پسندیدند، ولى برادران او، رنجیده خاطر شدند

تا مرد سخن نگفته باشد /عیب و هنرش نهفته باشد

         هر پیسه گمان مبر نهالى /شاید که پلنگ خفته باشد

  اتفاقا در آن ایام سپاهى از دشمن براى
جنگ با سپاه شاه فرا رسید. نخستین کسى که از سپاه شاه ، قهرمانانه به قلب لشگر دشمن زد، همین پسر کوتاه قد و بدقیافه بود، که با شجاعتى عالى ، چند نفر از سران دشمن را بر خاک هلاکت افکند، و سپس نزد پدر آمد و پس از احترام نزد پدر ایستاد و گفت :

 

اى که شخص منت حقیر نمود /تا درشتى هنر نپندارى

اسب لاغر میان ، به کار آید/ روز میدان نه گاو پروارى

افراد سپاه دشمن بسیار، ول افراد سپاه پادشاه ، اندک بودند. هنگام شدت درگیرى ، گروهى از سپاه پادشاه پا به فرار گذاشتند، همان پسر قد کوتاه خطاب ته آنان نعره زد که :آهاى مردان ! بکوشید و یا جامه زنان بپوشید.
همین نعره از دل برخاسته او، سواران را قوت بخشید، دل به دریا زدند و همه با هم بر دشمن حمله کردند و دشمن بر اثر حمله قهرمانانه آنها شکست خورد.
شاه سر و چشمان همان پسر زا بوسید و او را از نزدیکان خود نمود و هر روز با نظر بلند و با احترام خاص به او مى نگریست و سرانجام او را ولیعهد خود نمود.
برادران نسبت به او حسد ورزیدند، و زهر در غذایش ریختند تا به بخورانند و او را بکشند. خواهر آنها از پشت دریچه ، زهر ریختن آنها را دید، دریچه را محکم بر هم زد، پسر قد کوتاه با هوشیارى مخصوصى که داشت جریان را فهمید و بى درنگ دست از غذا کشید و گفت :محال است که هنرمندان بمیرند و بى هنران زنده بمانند و جاى آنها را بگیرند.

کس نیابد به زیر سایه بوم /ور هماى ز جهان شود معدوم

پدر از ماجرا باخبر شد، پسرانش را تنبیه کرد و هر کدام از آنها را به یکى از گوشه هاى کشورش فرستاد، و بخشى از اموالش را به آنها داد و آنها را از مرکز دور نمود تا آتش فتنه خاموش گردید و نزاع و دشمنى از میان رفت . چنانچه گفته اند

ده درویش در گلیمى بخسبند و دو پادشاه در اقلیمى نگنجند.

نیم نانى گر خورد مرد خدا/ بذل درویشان کند نیمى دگر

ملک اقلمى بگیرد پادشاه /همچنان در بند اقلیمى دگر

 

 

نکات :

1. دقت در این امر که گفته چیست؟ نه صرفا اینکه شخص کیست؟، چنانکه روایت داریم :

 (لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَالَ وَ انْظُرْ إِلَى‏ مَا قَال‏)غرر الحکم و درر الکلم، ص: 744- ببین چه میگوید

نه اینکه چه کسی میگوید.

یادش نخیر، در سال 88 کسانی حرف را چون شخص خاصی گفته بود می پذیرفتند.

از طرف دیگر شاید کسانی بهنظر بیایند که حرفی برای گفتن ندارند ولی در واقع خلاف این باشد

         هر پیسه گمان مبر نهالى /شاید که پلنگ خفته باشد

2. نمادن در مقام حرف هنری است بس گران، « ... قهرمانانه به قلب لشگر دشمن زد،  ... 

چند نفر از سران دشمن را بر خاک هلاکت افکند، و سپس نزد پدر آمد و پس از احترام 

نزد پدر ایستاد و گفت : ... ».

در مجلس نخست گفت : آن شنیدى که لاغرى دانا /گفت بار به ابلهى فربه  بعد در عمل نشان داد و مجددا نزد پدر آمد. ولی عده ای فقط حرف، حرف، حرف

 

3. غیرت و عزت نزد مردان چنان اهمیت دارد که عاملی است برای زیادت تهور

 ( افزایش شجاعت )،در میدان سخت نبرد، نکته دیگر آنکه پوشیدن جامه( لباس) زنان

 توسط مردان آنقدر ذلت بار بوده، که به شکل یک ضرب المثل درآمده است

 (آهاى مردان ! بکوشید و یا جامه زنان بپوشید).

4. اشتباه شایسته تنبیه بین شاهزاده و عوام یکسان است،در هر دو باید عادلانه انجام شود،

(پس آقا زاده بودن ملاک نیست).

       حاشیه : استادی میفرمود : واقعا اگر مسئولی خطایی را مرتکب شد، و فرد عامی 

         نیز همان را انجام داد، آیا عدالت این است که مجازات یکسان باشد؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۴۰
سعید صدیقی