جرعه ای درنگ از حرفهای ساده ام بنوش ...

گاهی میشود ساده گفت و ساده شنید ولی عمیق ...

جرعه ای درنگ از حرفهای ساده ام بنوش ...

گاهی میشود ساده گفت و ساده شنید ولی عمیق ...

۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

به نام خدا

برای خدا

خدایا من دقیقا کدام نعمتت رو شکر گذاری کنم؟

سلامتی یا امنیت رو، که علی تو فرمود این دو از نعمتهای مجهول بشرند.

باشه با این که در عمل نشون ندادم ولی لااقل در لفظ میگم :الحمدالله

ولی به اینجا ختم نمیشه، انگار بنا داری مدام نعمت و عنایتت رو بیشتر کنی.

خدای من جالبه بگم تازه متوجه یکی از جدیدترین نعمتهایت شدم.

عید نوروز ما با ایام فاطمیه در یه زمان قرار گرفته.

خدایا اگه بخوام چند تا از برکاتی که به ذهنم رسیده را بگم، اینهاست :

1. وقتی میرن دید و بازدید از حضرت زهرا س میشه گفت، میشه صلحه رحم انجام داد با محوریت زهرا سلام الله علیها.

2. میشه به مردم از ایشان گفت و ربط داد به نیازهای روز، الجار ثم الدار را از ایشان شنید.

میشه به اینها گفت از نیمه شب تا به صبح حضرت فقط همسایه ها رو دعا میکردند، همسایه های بی تفاوتی که ...

حالا ما ...

3. میشه گفت نو روز یعنی، ما باید، نو، روزی را پس از گریه بر خاندان عصمت، جویا باشیم.

خدایا شکر ...

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۲ ، ۰۱:۰۱
سعید صدیقی

کشتی که خرابه، اگه داخل آب بیفته توی آب فرو میره، اگه صد سال هم بزکش کنی فایده نداره.

آقا جان به خدا گاهی بعضی رفتارها من رو به این فکر میبره که نکنه ما در مبنا دینی با هم اختلاف داریم،

 و فکر میکنیم که اختلاف صرفا روشیه.

عزیز من شما باید موضع بگیرید دربرابر این حرکت نه اینکه قول همکاری بدید .

 

به سبزه نیز آراسته شد.


http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13921217001411


http://www.farsnews.com/imgrep.php?nn=13921215000817              

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۲ ، ۰۱:۲۶
سعید صدیقی

سرهنگى پسرى داشت ، که در کاخ برادر سلطان ، مشغول خدمت بود. با او ملاقات کردم ، دیدن هوش و عقل نیرومند و سرشارى دارد، و در همان زمان خردسالى ، آثار بزرگى در چهره اش دیده مى شود:

بالاى سرش ز هوشمندى /مى تافت ستاره بلندى

 

این پسر هوشمند مورد توجه سلطان قرار گرفت ، زیرا داراى جمال و کمال بود که خردمندان گفته اند: توانگرى به هنر است نه به مال ، بزرگى به عقل است نه به سال .
مقام او در نزد شاه ، موجب شد، آشنایان و اطرافیان ، نسبت به او حسادت ورزیدند، و او را به خیانتکارى تهمت زدند، و در کشتن او تلاش بى فایده نمودند، ولى آنجا که یار، مهربان است ، سخن چینى دشمن چه اثرى دارد؟
شاه از آن سرهنگ زاده پرسید:چرا با تو آن همه دشمنى مى کنند؟
سرهنگ زاده گفت : زیرا من در سایه دولت تو همه را خشنود کردن مگر حسودان را که راضى نمى شوند مگر اینکه نعمتى که در من است نابود گردد:

توانم آن که نیازارم اندرون کسى/حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است

 

بمیر تا برهى اى حسود کین رنجى است /که از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

 

شوربختان به آرزو خواهند /مقبلان را زوال نعمت و جاه

 

گر نبیند به روز شب پره چشم /چشمه آفتاب را چه گناه ؟


راست خواهى هزار چشم چنان کور،/ بهتر که آفتاب سیاه

بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت ، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید کاسته نخواهد شد.


 

نکات :


1. حاکم وقت به یک نوجوان اطمینان کرده او را وارد دربار خود کرده.

خرج از هر گونه تعصب میشود بیان کرد که رهبر ایران بارها تاکید کرده که به جوانها اطمینان کنید ولی هنوز نیروهای جوان خبره هدر میروند.

بهانه ای که دارند این است که اینها جوانند ولی میبینیم که در دورانهای قبل هم فردی را که شایستگی داشت وارد دربار می کردند گرچه اوکودک باشد.

 

2. شاه دربار متوجه حسادت بعضی از اطرافیان به مشاور خود هست. به تعبیر دیگر پادشاه می داند که در نزدیکی خود چه میگذرد و نیز حسادت اطرافیان برای او مهم است و بی اهمیت از کنار از نمیگذرد.

در رفتار بعضی مسئولین برخلاف این رویه میبینیم که دشمن تراشی برای خود میکنند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۴۰
سعید صدیقی

متن حکایت :


گروهى دزد غارتگر بر سر کوهى ، در کمینگاهى به سر مى بردند و سر راه غافله ها را گرفته و به قتل و غارت مى پرداختند و موجب ناامنى شده بودند. مردم از آنها ترس داشتند و نیروهاى ارتش شاه نیز نمى توانستند بر آنها دست یابند، زیرا در پناهگاهى استوار در قله کوهى بلند کمین کرده بودند، و کسى را جراءت رفتن به آنجا نبود.

فرماندهان اندیشمند کشور، براى مشورت به گرد هم نشستند و درباره دستیابى بر آن دزدان گردنه به مشورت پرداختند و گفتند: هر چه زودتر باید از گروه دزدان جلوگیرى گردد و گر نه آنها پایدارتر شده و دیگر نمى توان در مقابلشان مقاومت کرد.

درختى که اکنون گرفته است پاى/ به نیروى مردى برآید ز جاى

 

و گر همچنان روزگارى هلى /به گردونش از بیخ بر نگسلى

 

سر چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گذشتن به پیل

 

سرانجام چنین تصمیم گرفتند که یک نفر از نگهبانان با جاسوسى به جستجوى دزدان بپردازد و اخبار آنها را گزارش کند و هر گاه آنان از کمینگاه خود بیرون آمدند، همان گروهى از دلاورمردان جنگ دیده و جنگ آزموده را به سراغ آنها بفرستند... همین طرح اجرا شد، گروه دزدان شبانگاه از کمینگاه خود خارج شدند، جستجوگر، بیرون رفتن آنها را گزارش داد، دلاورمردان ورزیده بیدرنگ خود را تا نزدیک کمینگاه دزدان که شکافى در کنار قله کوه بود رساندند و در آنجا خود را مخفى نمودند و به انتظار دزدان آماده شدند، طولى نکشید که گروهى از دزدان به کمینگاه خود باز گشتند و آنچه را غارت کرده بودند بر زمین نهادند، لباس رو و اسلحه هاى خود را در آوردند و در کنارى گذاشتند، به قدرى خسته و کوفته شده بودند که خواب آنها را فرا گرفت ، همین که مقدارى از شب گذشت و هوا کاملا تاریک گردید:

قرص خورشید در سیاهى شد/ یونس اندر دهان ماهى شد

 

دلاورمردان از کمین بر جهیدند و خود را به آن دزدان از همه جا بى خبر رسانده و دست یکایک آنها را بر شانه خود بستند و صبح همه آنها را دست بسته نزد شاه آوردند. شاه اشاره کرد که همه را اعدام کنید.
اتفاقا در میان آن دزدان ، جوانى نورسیده و تازه به دوان رسیده وجود داشت ، یکى از وزیران شاه ، تخت شاه را بوسید و به وساطت پرداخت و گفت : این پسر هنوز از باغ زندگى گلى نچیده و از بهار جوانى بهره اى نبرده ، کرم و بزرگوارى فرما و بر من منت بگذار و این جوان را آزاد کن.
شاه از این پیشنهاد خشمگین شد و سخن آن وزیر را نپذیرفت و گفت :

پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است/ تربیت نااهل را چون گردکان  برگنبد است

 

بهتر این است که نسل این دزدان قطع و ریشه کن شود و همه آنها را نابود کردند، چرا که شعله آتش را فرو نشاندن ولى پاره آتش رخشنده را نگه داشتن و مار افعى را کشتن و بچه او را نگه داشتن از خرد به دور است و هرگز خردمندان چنین نمى کنند:

ابر اگر آب زندگى بارد/ هرگز از شاخ بید بر نخورى


با فرومایه روزگار مبر /کز نى بوریا شکر نخورى


وزیر، سخن شاه را خواه ناخواه پسندید و آفرین گفت و عرض کرد: راى شاه عین حقیقت است ، چرا که همنشینى با آن دزدان ، روح و روان این جوان را دگرگون کرده و همانند آنها نموده است . ولى ، ولى امید آن را دارم که اگر او مدتى با نیکان همنشین گردد، تحت تاءثیر تربیت ایشان قرار مى گیرد و داراى خوى خردمندان شود، زیرا او هنوز نوجوان است و روح ظلم و تجاوز در نهاد او ریشه ندوانده است و در حدیث هم آمده :
کل مولود یولد على الفطرة فابواه یهودانه او ینصرانه او یمجسانه .
هر فرزندى بر اساس فطرت پاک زاده مى شود، ولى پدر و مادر او، او را یهودى یا نصرانى یا مجوسى مى سازند.

پسر نوح با بدان بنشست /خاندان نبوتش گم شد


سگ اصحاب کهف روزى چند /پى نیکان گرفت و مردم شد

 گروهى از درباریان نیز سخن وزیر را تاءکید کردند و در مورد آن جوان شفاعت نمودند. ناچار شاه آن جوان را آزاد کرد و گفت : بخشیدم اگر چه مصلحت ندیدم.

دانى که چه گفت زال با رستم گرد/دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد


دیدیم بسى ، که آب سرچشمه خرد/چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد


کوتاه سخن آنکه : آن نوجوان را با ناز و نعمت بزرگ کردند و استادان تربیت را براى او گماشتند و آداب زندگى و شیوه گفتگو و خدمت شاهان را به او آموختند، به طورى که به نظر همه ، مورد پسند گردید. وزیر نزد شاه از وصف آن جوان مى گفت و اظهار مى کرد که دست تربیت عاقلان در او اثر کرده و خوى زشت او را عوض نموده است ، ولى شاه سخن وزیر را نپذیرفت و در حالى که لبخند بر چهره داشت گفت :

عاقبت گرگ زاده گرگ شود /گرچه با آدمى بزرگ شود


حدود دو سال از این ماجرا گذشت . گروهى از
اوباش و افراد فرومایه با آن جوان رابطه برقرار کردند و با او محرمانه عهد و پیمان بستند که در فرصت مناسب ، وزیر و دو پسرش را بکشد. او نیز در فرصت مناسب (با کمال ناجوانمردى ) وزیر و دو پسرش را کشت و مال فراوانى برداشت و خود را به کمینگاه دزدان در شکاف بالاى کوه رسانید و به جاى پدر نشست .
شاه با شنیدن این خبر، انگشت حیرت به دندان گزید و گفت :

شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسى ؟ /ناکس به تربیت نشود اى حکیم کس

 

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست /در باغ لاله روید و در شوره زار خس


زمین شوره سنبل بر نیاورد/ در او تخم و عمل ضایع مگردان


نکویى با بدان کردن چنان است /که بد کردن بجاى نیکمردان


 

نکات :

1. برای تغییر یک روند و یا برای حذف یک پدیده باید زود اقدام نمود، زیرا با گذر زمان تغییر خیلی سخت تر وهزینه بر تر است، مثلا برای جا انداختن کلمه رایانه باید زودتر اقدام می شد نه پس از جا افتادن آن در بین مردم.

                               درختى که اکنون گرفته است پاى/ به نیروى مردى برآید ز جاى
                                و گر همچنان روزگارى هلى /به گردونش از بیخ بر نگسلى

2. پادشاه فهمید برای حل این مسئله باید ریشه را ضد و نه ساقه را، درحل بعضی معضلات اجتماعی که دامن گیر جوانان است اتخاذ راه حل برای فروعات امر  بیشتر اتفاق می افتد تا ریشه یابی و حل اصل مسئله، ایجاد شبکه تلویزیونی بیشتر برای کم رنگ کردن جاذبه رسانه های جهانی.

    (چرا که شعله آتش را فرو نشاندن ولى پاره آتش رخشنده را نگه داشتن و مار افعى را کشتن و بچه او را نگه داشتن از خرد به دور است و هرگز خردمندان چنین نمى کنند)

 

3. گاهی کسی که در راس امور است باید هزینه بپردازد تا اطرافیانش مانند خود او فهمیده شوند،تا اطرافیان نیز تربیت شوند، مقام معظم رهبری به مذاکرات خوش بین نیست ولی برای اینکه اطرافیان هم به این درجه از فهم برسند اجازه مذاکره 
می دهند.
         (گروهى از درباریان نیز سخن وزیر را تاءکید کردند و در مورد آن جوان شفاعت نمودند. ناچار شاه آن جوان را آزاد کرد و گفت : بخشیدم اگر چه مصلحت ندیدم)
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۵۵
سعید صدیقی


بنده از جانب خودم به سازندگان فیلم ارزشی رستاخیز خداقوت میگم.

درسی که این بزرگواران به ما دادند، در این مدت تحصیلی هیچ استادی به من نداد.

از اهالی رسانه،رجال دینی بزرگوار، همه عاشقان دین مبین اسلام که این فیلم رو به طرق 


مختلف مورد عنایتقرار دادند، خواهش میکنم به این جنبه فوق العاده زیبا این فیلم که عرض

 خواهم کرد هم نگاهی داشته باشند.


خواننده محترم بنده به شما اطمینان میدهم، در هیچ اثر مکتوب و غیر مکتوبی چنین قوتی

 دیده نشده، وقتی بنده آن جنبه مد نظرم را عرض کنم شک نکنید،همه تصدیق خواهند کرد.

این جمله را هم خطاب به عزیزانی که از اول انقلاب سعی دارند ملت شریف ایران


 را با روح آرایی خود آشنا کنند و آنها را به اصالتهای اصیل خود بازگرداند، 

خطاب به کسانی که عمر شریف خود را در خارج از میهن عزیزشان سپری

 کرده اند فقط به جهت خدمت به این مردم شریف عرض کنم.


عزیزان من تلاش بی وقفه  شما جهت خالص کردن حادثه های مهم تاریخ، از جمله 


واقعه عاشورا
 را دیده ام، و به شما خدا قوت میگم، ولی عرضم این است که 


از این فیلم
 گران سنگ رستاخیز نکته های بسیاری برای ادامه کار شما قابل برداشت است.


این فیلم در نظام جمهوری اسلامی ساخته شده، پس مورد تایید وزارتخانه های


 مربوطه بوده است،
چون اگر مخالف آن بودند نهادهای فوق العاده قوی نظارتی نظام،


 در طول مدت 10 ساله ساخت
 این فیلم جلوی آن را میگرفتند، اگر مخالف بودند


 10 میلیارد خرج این فیلم نمیکردند،
پس مورد تایید نظام است.


پیشنهاد بنده به شما این است که به مردم بگویید عاشورایی 


که این قدر از آن دم میزنید و میگویید برای ما درسها دارد، این است؟!

این که بیشتر به خود کشی شباهت دارد، من از شما خواهش میکنم به


 مردم بگویید حقایق را، و آنها را از جهالت نجات بدید.

راستی درس بزرگ این فیلم قرار بود گفته شود :

این فیلم به ما درس داد که اگر میخواهید چیزی را تحریف کنید امکانش هست،


 هر چند این حادثه بزرگ باشد ولی برای تحریف حادثه های بزرگ باید متناسب با آن


 تلاش کرد تا بتوان به موفقیت رسید.


رستاخیز به ما آموخت که برای تحریف عاشورا باید خوب تلاش کرد به سبک رستاخیز یعنی 


آهنگ ساز را از انگلستان بیاور، ده سال عمر و میلیاردها هزینه کن، سعی کن 

ملاکهای که داوران برای 
جشنواره مد نظر دارن را در فیلمت داشته باشی، و ...

 اینها بخشی از کارهایست که باید
برای تحریف چنین واقعیتی داشته باشی.


رستاخیز شروع خوبی بود، حقیر از همه تحریف دوستان عاجزانه درخواست دارم نگذارند

 این علم روی زمین 
بماند و تا تحریف کامل این حادثه دست از کار نکشند...


خدایا به همه این بزرگواران قوت بیشتر برای کارهای قوی تر، عنایت کن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۵۵
سعید صدیقی




برداشت من

 

 .1 اینکه فرموده مثل آتش کف دست:

          از این جهت است که اولا دست عضوی از بدن است که شما چیزها را

به خوبی نگه می دارید، در اینجا 
گرچه دست می سوزد ولی به خوبی باید آنرا نگه داری،

و نباید دور بیندازی، دوما اگر خودت هم دور نمی 
اندازی نباید بگذاری که ازدست بیفتد،

باید از آن مواظبت کنی دربرابر حوادث دیگر
.

 

 .2 دست یکی از مهمترین اعضا برای فعالیت روزانه است، وقتی دست در راه دین


 تو هزینه شده و سوخته، 
حاضر نیستی به نمک گناه آلوده کنی، حاضر نیستی دستی

 که با سوزش، ضد عفونی شده
 و پاک گردیده به سادگی آلوده و خرج هر جایی کنی.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۴۳
سعید صدیقی


متن حکایت :

پادشاهى چند پسر داشت ، ولى یکى از آنها کوتاه قد و لاغر اندام و بدقیافه بود، و دیگران همه قدبلند و زیبا روى بودند. شاه به او با نظر نفرت و خوارکننده مى نگریست ، و با چنان نگاهش ، او را تحقیر مى کرد.
آن پسر از روى هوش و بصیرت فهمید که چرا پدرش با نظر تحقیرآمیز به او مى نگرد، به پدر رو کرد و گفت :
اى پدر! کوتاه خردمند بهتر از نادان قد بلند است ، چنان نیست که هرکس ‍ قامت بلندتر داشته باشد، ارزش او بیشتر است ، چنانکه گوسفند پاکیزه است ، ولى فیل مردار بو گرفته مى باشد:

آن شنیدى که لاغرى دانا /گفت بار به ابلهى فربه

اسب تازى وگر ضعیف بود/ همچنان از طویله خر به

شاه از سخن پسرش خندید و بزرگان دولت ، سخن او را پسندیدند، ولى برادران او، رنجیده خاطر شدند

تا مرد سخن نگفته باشد /عیب و هنرش نهفته باشد

         هر پیسه گمان مبر نهالى /شاید که پلنگ خفته باشد

  اتفاقا در آن ایام سپاهى از دشمن براى
جنگ با سپاه شاه فرا رسید. نخستین کسى که از سپاه شاه ، قهرمانانه به قلب لشگر دشمن زد، همین پسر کوتاه قد و بدقیافه بود، که با شجاعتى عالى ، چند نفر از سران دشمن را بر خاک هلاکت افکند، و سپس نزد پدر آمد و پس از احترام نزد پدر ایستاد و گفت :

 

اى که شخص منت حقیر نمود /تا درشتى هنر نپندارى

اسب لاغر میان ، به کار آید/ روز میدان نه گاو پروارى

افراد سپاه دشمن بسیار، ول افراد سپاه پادشاه ، اندک بودند. هنگام شدت درگیرى ، گروهى از سپاه پادشاه پا به فرار گذاشتند، همان پسر قد کوتاه خطاب ته آنان نعره زد که :آهاى مردان ! بکوشید و یا جامه زنان بپوشید.
همین نعره از دل برخاسته او، سواران را قوت بخشید، دل به دریا زدند و همه با هم بر دشمن حمله کردند و دشمن بر اثر حمله قهرمانانه آنها شکست خورد.
شاه سر و چشمان همان پسر زا بوسید و او را از نزدیکان خود نمود و هر روز با نظر بلند و با احترام خاص به او مى نگریست و سرانجام او را ولیعهد خود نمود.
برادران نسبت به او حسد ورزیدند، و زهر در غذایش ریختند تا به بخورانند و او را بکشند. خواهر آنها از پشت دریچه ، زهر ریختن آنها را دید، دریچه را محکم بر هم زد، پسر قد کوتاه با هوشیارى مخصوصى که داشت جریان را فهمید و بى درنگ دست از غذا کشید و گفت :محال است که هنرمندان بمیرند و بى هنران زنده بمانند و جاى آنها را بگیرند.

کس نیابد به زیر سایه بوم /ور هماى ز جهان شود معدوم

پدر از ماجرا باخبر شد، پسرانش را تنبیه کرد و هر کدام از آنها را به یکى از گوشه هاى کشورش فرستاد، و بخشى از اموالش را به آنها داد و آنها را از مرکز دور نمود تا آتش فتنه خاموش گردید و نزاع و دشمنى از میان رفت . چنانچه گفته اند

ده درویش در گلیمى بخسبند و دو پادشاه در اقلیمى نگنجند.

نیم نانى گر خورد مرد خدا/ بذل درویشان کند نیمى دگر

ملک اقلمى بگیرد پادشاه /همچنان در بند اقلیمى دگر

 

 

نکات :

1. دقت در این امر که گفته چیست؟ نه صرفا اینکه شخص کیست؟، چنانکه روایت داریم :

 (لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَالَ وَ انْظُرْ إِلَى‏ مَا قَال‏)غرر الحکم و درر الکلم، ص: 744- ببین چه میگوید

نه اینکه چه کسی میگوید.

یادش نخیر، در سال 88 کسانی حرف را چون شخص خاصی گفته بود می پذیرفتند.

از طرف دیگر شاید کسانی بهنظر بیایند که حرفی برای گفتن ندارند ولی در واقع خلاف این باشد

         هر پیسه گمان مبر نهالى /شاید که پلنگ خفته باشد

2. نمادن در مقام حرف هنری است بس گران، « ... قهرمانانه به قلب لشگر دشمن زد،  ... 

چند نفر از سران دشمن را بر خاک هلاکت افکند، و سپس نزد پدر آمد و پس از احترام 

نزد پدر ایستاد و گفت : ... ».

در مجلس نخست گفت : آن شنیدى که لاغرى دانا /گفت بار به ابلهى فربه  بعد در عمل نشان داد و مجددا نزد پدر آمد. ولی عده ای فقط حرف، حرف، حرف

 

3. غیرت و عزت نزد مردان چنان اهمیت دارد که عاملی است برای زیادت تهور

 ( افزایش شجاعت )،در میدان سخت نبرد، نکته دیگر آنکه پوشیدن جامه( لباس) زنان

 توسط مردان آنقدر ذلت بار بوده، که به شکل یک ضرب المثل درآمده است

 (آهاى مردان ! بکوشید و یا جامه زنان بپوشید).

4. اشتباه شایسته تنبیه بین شاهزاده و عوام یکسان است،در هر دو باید عادلانه انجام شود،

(پس آقا زاده بودن ملاک نیست).

       حاشیه : استادی میفرمود : واقعا اگر مسئولی خطایی را مرتکب شد، و فرد عامی 

         نیز همان را انجام داد، آیا عدالت این است که مجازات یکسان باشد؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۴۰
سعید صدیقی


متن حکایت : 

یکى از فرمانروایان خراسان ، سلطان محمود غزنوى را در عالم خواب دید که همه بدنش در قبر، پوسیده و ریخته شده ، ولى چشمانش همچنان سالم و در گردش است و نظاره مى کند. خواب خود را براى حکما و دانشمندان بیان کرد تا تعبیر کنند، آنها از تعبیر آن خواب فروماندند، ولى یک نفر پارساى تهیدست ، تعبیر خواب او را دریافت و گفت سلطان محمود هنوز نگران است که ملکش در دست دگران است !

بس نامور به زیر زمین دفن کرده اند /کز هستیش به روى زمین یک نشان نماند

وان پیر لاشه را که نمودند زیر خاک /خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند

زنده است نام فرخ نوشیروان به خیر/ گرچه بسى گذشت که نوشیروان نماند

خیرى کن اى فلان و غنیمت شمار عمر /زان پیشتر که بانگ بر آید فلان نماند

 

           نکات:

1.اهمیت خواب یک پادشاه در نظام یک حکومت وقت را میرساند، که می تواند به یک مسئله تبدیل شود.

2.اگرحکیم و دانشمندی مطلبی را نمیدانست به درویشی رجوع میشد، و این حرکت کسر شان برای دبار و حکومت قلمداد نمیشده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۱۳
سعید صدیقی


متن حکایت : 

در یکى از جنگها، عده اى را اسیر کردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا یکى از اسیران را اعدام کنند. اسیر که از زندگى ناامید شده بود، خشمگین شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد که گفته اند: ((هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.

وقت ضرورت چو نماند گریز /دست بگیرد سر شمشیر تیز

 

شاه از وزیران حاضر پرسید:این اسیر چه مى گوید؟ یکى از وزیران پاکنهاد گفت : اىن آیه را مى خواند:

 والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس پرهیزکاران آنان هستند که هنگام خشم ، خشم هود را فرو برند و لغزش ‍ مردم را عفو کنند و آنها را ببخشند. آل عمران / 134

شاه با شنیدن این آیه ، به آن اسیر رحم کرد و او را بخشید، ولى یکى از وزیرانى که مخالف او بود (و سرشتى ناپاک داشت ) نزد شاه گفت :نباید دولتمردانى چون ما نزد سخن دروغ بگویند. آن اسیر به شاه دشنام داد و او را به باد سرزنش و بدگویى گرفت  
شاه از سخن آن وزیر زشتخوى خشمگین شد و گفت : دروغ آن وزیر براى من پسندیده تر از راستگویى تو بود، زیرا دروغ او از روى مصلحت بود، و تو از باطن پلیدت برخاست . چنانکه خردمندان گفته اند: دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه انگیز

هر که شاه آن کند که او گوید /حیف باشد که جز نکو گوید

و بر پیشانى ایوان کاخ فریدون شاه ، نوشته شده بود:

جهان اى برادر نماند به کس /دل اندر جهان آفرین بند و بس

مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت /که بسیار کس چون تو پرورد و کشت

چو آهنگ رفتن کند جان پاک /چه بر تخت مردن چه بر روى خاک

 


نکات :

           1.شاه در دربار خود کسانی را دارد که دارای نظرات متفاوتی هستند و شاید خیلی باهم تفاهم ندارند. و این نقص دربار محسوب نمیشده است.

           2. رعایت امر مصلحت در ادوار گذشته اگر امری خلاف واقع بوده نیز، رواج داشته است و این را امری قبیح نمیدانستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۰۱
سعید صدیقی