جرعه ای درنگ از حرفهای ساده ام بنوش ...

گاهی میشود ساده گفت و ساده شنید ولی عمیق ...

جرعه ای درنگ از حرفهای ساده ام بنوش ...

گاهی میشود ساده گفت و ساده شنید ولی عمیق ...

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

یادش بخیر دبیرستان یه استادی داشتیم که تجوید قرآن به ما آموزش میداد، انصافا استاد بود، دوست داشت در کنار تجوید قرآن که روش تلفظ صحیح الفاظ قرآن بود، به ما نحوه تلفظ صحیح صیغه زندگی رو هم یاد بده، به ما میگفت بچه ها حرف «ض» به شکل دال مفخم ادا میشه ولی مواظب باشید که شماخودتون رو مفخم نگیرید که اگر در دامش بیفتید

 لا یمکن الفرار من حکومته.

بچه ها در عالم خودشون یاد می گرفتند و یاد می دادند، یاد می گرفتنند قرآن و زندگی رو، یا بهتر بگم قرآن زندگی رو، و یاد می دادند به ایشان که ما نوجوانیم و اهل شیطنت، و کار با ما کمی دارایت و صبر میخواد، ولی حقا که ایشان استاد بود و خوب میفهمیدند ما رو.

وقتی شیطنت بچه ها زیاد میشد ایشون میگفت بچه ها گوش بدید، درس عقب میمونیم،ولی وقتی باز هم بچه ها توجهی نمیکردند،میگفت : زارع تو بگو کی گوش میده.

آخه فامیل ایشون زارع بود و اسم مبارکش علی.

بچه ها به این حرف استاد کلی میخندیدند و ادامه درس ... ،  استاد به ما یاد داد که قرآن قرائتهای متفاوتی دارد، ولی تشیع قرائت حفص از عاصم را  قبول داره چون در انتها میرسه به امیرالمومنین علیه السلام.

صدای زنگ بود که به ما میگفت نوبت گروه بعدیست که از این عزیز بهره ببرند.

چند روز پیش حضرت آقا در جمع دلاوران آذری کشورمان صحبت کردند: می فرمودند صحن و سرای حضرت ثامن الحجج علیه السلام یادش هست که من گفتم به این مذاکرات خوش بین نیستم،ولی به خاطر اصرار عده ای در موضوع خاص،با وجود عدم خوش بینی رضایت دادم.

در همان روز حضرت آقا از شرارتهای آمریکا و بدخواهی های آنان گفت، قبلا هم گفته بودند، چند روز پیش هم باز هر دو مطلب را تکرار کردند،  تکرار ، تکرار تکرار... درود بر آقای زارع « زارع تو بگو کیه که گوش بده ؟ »

حضرت آقا فقط سلبی صحبت نکردند که عده ای سیاست مدار میگن اگر مذاکره نکنیم راه حل دیگه چیه؟ درود بر آقای زارع که به ما گفت قرائت حفص از عاصم را بپذیرید و ادامه بدیم چون شخص معتبری است. ولی نمیدانم از این صحبت که : تکیه به اقتدار ملّى و به توان داخلى ملّى، و مستحکم کردن هرچه بیشتر ساخت درونی کشور چه قرائت های دیگه ای میشه برداشت کرد که راه حل را متوجه نمیشن؟در حالی که این تاکید به کرات اتفاق افتاده، اصلا مایل نیستم ولی باز این جمله به ذهنم میاد که « زارع تو بگو ... » .

من اشتباه میکنم،مسئولین فهمیدن که تاکید زیاد رهبر انقلاب بر خباثتهای آمریکا و این که مذاکره با آنها سودی نداره و اینکه اگر این موضوع بر فرض محال مطابق میل آنها حل بشه باز دست از دشمنی بر نمیدارند، پیامهای صریحی است که یک قرائت بیش ندارد و آن همان خیرخواه نبودن آمریکا نسبت به ماست.انشاالله اشتباه میکنم.

هنوز گاهی به مدرسه سابقم سر میزنم، آقای زارع را میبینم، و هر بار خوشحال از نفس کشیدن در فضای که ایشان بود، هر چند کوتاه.

خدایا در این دنیا چیزی لیاقت ایشان را ندارد، جز محبت خودت،و آخرت هم چیزی با ارزشتر از هم نشینی با حسین علیه السلام نیست، عطای این نعمتها به ایشان هم فضل و رحمتی می خواهد به وسعت خدا،

پس به فضل و رحمتت به او ببخش بهترین ها رو .

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۱۶
سعید صدیقی

حوصله م سر رفته.

حوصله بازی کردن را هم ندارم.

نه بازی کامپیوتری نه توپ بازی نه بازی این روزگار رو.

ولی این دنیا دست از سر من بر نمیداره

به زور من به بازی گرفته- الانم وسط بازیم.

 هر چی تیر میخوری، گل میخوری، زمین میخوری به امید اینکه ببینی

بالاخره جمله GAME OVER رو، انگار ول کن نیست.

نمیدونم این چه جور بازییه، سرتاپام پر از خونه ولی بازم باید ادامه بدم.

 

حالا که اینقدر مشتاقه...  ، باشه.

منم بازی.

باهات بازی میکنم.

دیگه بسه،... به سبک خودت بازی میکنم.

دیگه قسم میخورم نذارم الکی مهره هام رو بزنی.

قسم میخورم کیش و ماتت کنم.

به سبک خودتت.

با فکر.

حوصله دارم.

خیلی حوصله دارم.

بازی میکنمــــــــــــــــــــ .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۱۶
سعید صدیقی

داشت از خوشحالی میمرد.

فقط دوست داشت بیشتر در بغلش بمونه، بیشتر از گرمای تنش بهره ببره.

نفهمید چقدر در بغلش ماند.

به خودش اومد دید چش تو چشم اونه.

گفت امین میدونی توی این 20 سال چقدر دلتنگ بودم؟

آره میدونم، چون منم توی این 20 سال فقط صدای داداشی گفتنت برام مونده بود.

میدونی هر موقع اسم مینا رو میشنیدم، به خودم میلرزیدم، همش فکر میکردم تویی.

قطرهای اشک مینا کلام امین رو قطع کرد.

...

اینجا رو یادت میاد امین، همون پارکیه که باهم بازی میکردیما.

آره واقعا خودشه..!

شادی این شب واقعا برام قابل وصف نیست.

مینا،  میرم تا برای کامل کردن بزم امشبمون از مغازه بابا بستنی به یاد قبلنا

بستنی موزی بخرم، جایی نرو تا بیام.

امین خوشحالی را به سخره گرفته بود، از شادی زیادش.

مینا روی نیمکت زرد رنگ پارک که چند تا برگ درخت در تزیین اون سهیم شده بودن 

منتظر نشسته بود...

صدایی به مینا رسید که اون را زودتر از بستی، به خودش جلب کرد.

به سمت محل صدا رفت..

به محل صدا که نزدیک شد، دیگه نمیشنید،میدید.

زمین به رنگ بستنی بود.

هوا به رنگ خون.

فرو رفتن سنگ کوچک کف جاده به زانوی مینا هم، اون رو به خودش نیاورد.

امین رو میدید، که از شدت ضربه شکه شده،  حرف نمیزند.

مینا گریه نمیکرد، نمیخواست باور کنه این واقعیت داره.

امین پاشو،پاشو امین،

اصلا حوصله فیلم هندی رو ندارم.

ولی اشکها از مینا بی صبر تر بودند.

خود را قربانی امین میکردند.

دست خونی امین را گرفت و با التماس گفت.

پاشو.

امین هم التماس خواهر را میدید، به سختی نشت

امین نشست، ولی چیزی نگذشت که خوابیده روی بران کارت رفت.

دکتر همراه مریض را صدا کرد، بعد از آن حادثه اولین صدایی که مینا میشنید همین بود.

از صحبت دکتر چیزی یادش نیست،فقط همین که گفت چون بعد از تصادف امین تکان خورده احتمال قطع نخاع شدنش هست.

دائم التماسش برای نشاندن امین رو مرور میکرد و افسوس میخورد.

.. مینا هم بستری شد.

چرا مینا باید از روی احساسات کاری بکند که پشیمان شود؟

چرا مینا ... ؟

میدانم هالیوود از دروغ هولوکاست فیلم های زیادی ساخته که هر کدومش از سر این ماجرا هم زیادتره.

میدونم اثر رسانه را.

میدونم فقر تولیدات رو.

میدونم عطش جوانان رو.

ولی نمیدونم علت کار سخیف رو.

دغدغه ؟ احساس تکلیف ؟  چی ؟

اگر هالیوود کربلا را داشت، چه میکرد؟

ما چه میکنیم؟

این فیلم هر جا را حکایت کند، اثری از کربلای حسین نیست.

شما را به قرآن دغدغه مند نباشید.

احساس تکلیف نکنید.

احساسات خو را نسبت به مقدسات برای خودتون نگهدارید.

مینا هم اشتباه دغدغه مند شد و امین را از روی زمین بلند کرد.

مینا می دانم نگران امین بودی ولی ای کاش او را از زمین بلند نمیکردی.

 

بگذارید از کربلا چنین آثاری نباشد.

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۱۴
سعید صدیقی