جرعه ای درنگ از حرفهای ساده ام بنوش ...

گاهی میشود ساده گفت و ساده شنید ولی عمیق ...

جرعه ای درنگ از حرفهای ساده ام بنوش ...

گاهی میشود ساده گفت و ساده شنید ولی عمیق ...

رستاخیز

يكشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۱۴ ب.ظ

داشت از خوشحالی میمرد.

فقط دوست داشت بیشتر در بغلش بمونه، بیشتر از گرمای تنش بهره ببره.

نفهمید چقدر در بغلش ماند.

به خودش اومد دید چش تو چشم اونه.

گفت امین میدونی توی این 20 سال چقدر دلتنگ بودم؟

آره میدونم، چون منم توی این 20 سال فقط صدای داداشی گفتنت برام مونده بود.

میدونی هر موقع اسم مینا رو میشنیدم، به خودم میلرزیدم، همش فکر میکردم تویی.

قطرهای اشک مینا کلام امین رو قطع کرد.

...

اینجا رو یادت میاد امین، همون پارکیه که باهم بازی میکردیما.

آره واقعا خودشه..!

شادی این شب واقعا برام قابل وصف نیست.

مینا،  میرم تا برای کامل کردن بزم امشبمون از مغازه بابا بستنی به یاد قبلنا

بستنی موزی بخرم، جایی نرو تا بیام.

امین خوشحالی را به سخره گرفته بود، از شادی زیادش.

مینا روی نیمکت زرد رنگ پارک که چند تا برگ درخت در تزیین اون سهیم شده بودن 

منتظر نشسته بود...

صدایی به مینا رسید که اون را زودتر از بستی، به خودش جلب کرد.

به سمت محل صدا رفت..

به محل صدا که نزدیک شد، دیگه نمیشنید،میدید.

زمین به رنگ بستنی بود.

هوا به رنگ خون.

فرو رفتن سنگ کوچک کف جاده به زانوی مینا هم، اون رو به خودش نیاورد.

امین رو میدید، که از شدت ضربه شکه شده،  حرف نمیزند.

مینا گریه نمیکرد، نمیخواست باور کنه این واقعیت داره.

امین پاشو،پاشو امین،

اصلا حوصله فیلم هندی رو ندارم.

ولی اشکها از مینا بی صبر تر بودند.

خود را قربانی امین میکردند.

دست خونی امین را گرفت و با التماس گفت.

پاشو.

امین هم التماس خواهر را میدید، به سختی نشت

امین نشست، ولی چیزی نگذشت که خوابیده روی بران کارت رفت.

دکتر همراه مریض را صدا کرد، بعد از آن حادثه اولین صدایی که مینا میشنید همین بود.

از صحبت دکتر چیزی یادش نیست،فقط همین که گفت چون بعد از تصادف امین تکان خورده احتمال قطع نخاع شدنش هست.

دائم التماسش برای نشاندن امین رو مرور میکرد و افسوس میخورد.

.. مینا هم بستری شد.

چرا مینا باید از روی احساسات کاری بکند که پشیمان شود؟

چرا مینا ... ؟

میدانم هالیوود از دروغ هولوکاست فیلم های زیادی ساخته که هر کدومش از سر این ماجرا هم زیادتره.

میدونم اثر رسانه را.

میدونم فقر تولیدات رو.

میدونم عطش جوانان رو.

ولی نمیدونم علت کار سخیف رو.

دغدغه ؟ احساس تکلیف ؟  چی ؟

اگر هالیوود کربلا را داشت، چه میکرد؟

ما چه میکنیم؟

این فیلم هر جا را حکایت کند، اثری از کربلای حسین نیست.

شما را به قرآن دغدغه مند نباشید.

احساس تکلیف نکنید.

احساسات خو را نسبت به مقدسات برای خودتون نگهدارید.

مینا هم اشتباه دغدغه مند شد و امین را از روی زمین بلند کرد.

مینا می دانم نگران امین بودی ولی ای کاش او را از زمین بلند نمیکردی.

 

بگذارید از کربلا چنین آثاری نباشد.

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۲۷
سعید صدیقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی