جرعه ای درنگ از حرفهای ساده ام بنوش ...

گاهی میشود ساده گفت و ساده شنید ولی عمیق ...

جرعه ای درنگ از حرفهای ساده ام بنوش ...

گاهی میشود ساده گفت و ساده شنید ولی عمیق ...

عبرت از دنیاى بى وفا

جمعه, ۲ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۱۳ ب.ظ


متن حکایت : 

یکى از فرمانروایان خراسان ، سلطان محمود غزنوى را در عالم خواب دید که همه بدنش در قبر، پوسیده و ریخته شده ، ولى چشمانش همچنان سالم و در گردش است و نظاره مى کند. خواب خود را براى حکما و دانشمندان بیان کرد تا تعبیر کنند، آنها از تعبیر آن خواب فروماندند، ولى یک نفر پارساى تهیدست ، تعبیر خواب او را دریافت و گفت سلطان محمود هنوز نگران است که ملکش در دست دگران است !

بس نامور به زیر زمین دفن کرده اند /کز هستیش به روى زمین یک نشان نماند

وان پیر لاشه را که نمودند زیر خاک /خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند

زنده است نام فرخ نوشیروان به خیر/ گرچه بسى گذشت که نوشیروان نماند

خیرى کن اى فلان و غنیمت شمار عمر /زان پیشتر که بانگ بر آید فلان نماند

 

           نکات:

1.اهمیت خواب یک پادشاه در نظام یک حکومت وقت را میرساند، که می تواند به یک مسئله تبدیل شود.

2.اگرحکیم و دانشمندی مطلبی را نمیدانست به درویشی رجوع میشد، و این حرکت کسر شان برای دبار و حکومت قلمداد نمیشده است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۰۲
سعید صدیقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی